وبلاگ شخصی من

دیروز هم زندگشم الکی بدون هیچ اتفاقی گذشت :D

دیروز حدودای 8 شب بود که اشکی زنگ زد و گفت بیا بریم توی شهر یه چرخی بزنیم

رفتم درمغازه دوستم دیدم با امید و افشین اونجا هستن.

یکم اونجا نشستیم یه موش هم دیدن فری و اشکی با هم رفتن کشتنش :D

امید سوار موتور من شد و افشین و اشکی هم سوار موتور افشین شدن و رفتیم در نونوایی یه پنج دقیقه نشستیم حوصلمون سر رفت اومدیم خونه خودمون.

یه چند دست پاسور زدیم و یه قلیون کشیدیم.

قلیونه اولش یکم نفسش سنگین بود و اشکان خواست درستش کنه کاری کرد به زور نفس باید میکشیدیم.

خلاصه بازش کردم و درستش کردم یه قلیون دیگه کشیدیم و افشین هم امروز میخواست بره سرکار برای همین خیلی نموندن و ساعت 1 بود که رفتن.

همین.

0

مشاهده پست مشابه : دانلود فیلم و سریال با لینک مستقیم